عشق من طاها

نفس های مامان و بابا

زندگی رو خیلی دوست دارم زندگی کردن با شما رو خیلی دوست دارم.طاها و حافظ دو تا عزیز دل.خدای مهربونم ازت ممنونم بخاطر همه چیز به خاطر همه لطفی که بهم داشتی و داری.دوست دارم خدا جونم و اما طاهای مهربون و عزیزم .طاها واقعا بعضی وقتا به خاطر حرفای شیرینی که میزنی نه اینکه بخوام ببوسمت فقط دوست دارم کتکت بزنم دنبالت کنم و تو فرار کنی .عشق،زندگی،نفس،همه من تویی .دلسوز مامان و اینم بگم شبا تو بغل خودم خوابت میره و هر شب میگی مامان اون تاپ آبی رو بیار و اونو میگیری تو دستات تا خوابت ببره. حافظ قشنگم با تو زندگیم قشنگ تر هم شد.اولش چقدر برام سخت بود ولی حالا میفهمم که چقدر دوست دارم وقتی از دستم ناراحت میشی و میخای گریه کنی اون لحظه قشنگ ترین...
22 شهريور 1399

طاها و حافظ

بنام خدای مهربان  امروز مورخه 24 / 4 / 99 روز سه شنبه ..  روزهای تکراری و قرنطینه ای و پر استرس کرونا ویروس ........... امروز طاهای عزیزم وارد 4 سال و 5 ماهگی و حافظ کوچولو وارد 9 ماهگی شدید. خدای مهربونم را شکر میکنم . امروز خیلی شیطنت کردید . حافظ خان از طاها داری یاد میگیری دیروز و امروز سنگ تمام گذاشتی . فقط میری و اذیت میکنی . طاهاجونم تو هم فقط در حال حرکتی .  نیلو هم که اصلا نمیرسه و در گیر کار و بچه داری هست و نمیرسه مطلب بنویسه.  طاهای من اینون نوشتم که بدونی تو واقعا خیلی بیشتر از هم سن و سالهای خودت میدونی ، خیلی چیزها را میفهمی و درک می کنی امیدوارم بتونیم به لطف خدای مهربان زمینه را فراهم کنیم ...
24 تير 1399

واکسن 6 ماهگی حافظ

عشقای زندگیم سلام.تا دیروز مخاطبم فقط طاها بود ولی حافظ اینقدر شیرین و خوشمزه شده که باید بگم در کنار طاها و حافظ قشنگی زندگیم چند برابر شده. البته سختی زیاد داره خیلی زیاد ولی با لبخند زدن های طاها و حافظ همشون از یادم میره. طاها فقط مامان جان فقط میخام اینو بدونی که چقدر بهت وابسته هستم .عزیز دل مامان فدای لحظه لحظه تو بشم .خیلی عشقی بخدا خیلی عشقی. خیلی دوست دارم مامان .تک تک این جملاتی که می نویسم باید بدونی با تمام حسم مینویسم و همینطور که می نویسم میخام ابراز کنم که چقدر میخامت. طاها خدای مهربونم رو شکر میکنم که اول تو رو بهمون داد.خیلی شکر میکنم.خیلی ازش ممنونم .تو نور چشم منی. به خاطر خوبی های تو خدا حافظ رو هم بهمون د...
25 ارديبهشت 1399

طاها و حافظ عزیزای دل مامان

سلام سلام عشقای مامان (نیلوفر) سلام به امیدهای زندگی طاهای من عشق من و حافظ کوچولو شیطونک من . (مهدی ) . امروز 24/ 1/ 99 و چه تاریخ زیبایی است . اصلا 24 هر ماه که می رسد ، دوباره و دوباره و دوباره لطف خدای بزرگ شامل حالمان می شود . 24/ 11 / 94  روز تولد همه چیزمان طاهای عزیزم و 24/ 8/ 98 تولد حافظ کوچولوی عزیزمان . خدای بزرگ همیشه شکرگزارت خواهیم بود که دو تا هدیه الهی و امید به زندگی به ما دادی . طاها دیروز 23 / 1 /98  رفتی مغازه عمو فرزاد و حسابی شیطنت کرده بودی اذیت کرده بودی . حافظ کوچولو این روزها ثانیه به ثانیه خوشمزه تر و بامزه تر می شی . هرد انشالله زیر سایه اامام زمان عج مستدام باشید . دوستون دارم بابا مهدی ...
24 فروردين 1399

4 سالگی پسرم

نفس نفس مامان تولدت .هزازان هزار بار مبارک باشه طاهای عزیز و دوست داشتنی من فدای چشمای قشنگت بشه مامان.عشق مامانی تولدت مبارک باشه ببخشید که مامان با چند روز تاخیر اومد شرمنده پر گلم واخه یه روز قبل از تولد تو داداش حافظ رو ختنه کردیم و مامان حسابی دیگه درگیر شدم و فعلا تا امروز برات کیک تولد هم نخریدم که سعی میکنم ان شاالله تو این هفته بخرم عزیز دلم. طاهای دوست داشتنی و پسرک شیطون و شیرین زبونم خیلی خیلی دوست دارم. بزار کمی هم از داداش بنویسم که هفته پیش خیلی گریه کرد ولی خدا رو شکر خیلی زود خوب شد.داداش حافظ خوش خنده مامان . فقط دوست داره صداش کنیم تا قهقهه بزنه.خیلی شیرینه .دقیقا مثل خودت طاهای عزیزم. دوستون ...
27 بهمن 1398

تولد یه جیگری نزدیکه

تولد تولد تولد تولدت مبارک عشق قشنگم طاهای عزیزم . یواش یواش داریم به تولدت نزدیک میشیم و تو وارد 5 سالگی میشی عشق قشنگم.امسال با سال های قبل این تفاوت را داره که داداش کوچولو هم به ما اضافه شده .
13 بهمن 1398

داداش کوچولوم خوش اومدی

سلام پسر عزیزم .طاهای عزیزم داداش حافظ 98/08/24ساعت 10:15 شب به دنیا اومد.و با خودش یه عالمه مهربونی برامون آورد ان شاالله که قدمش پر از خیر و برکت باشه . از این به بعد باید از هردوتون بنویسم.با اینکه میدونم کمتر فرصت میکنم به وبلاگتون سر بزنم ولی تمام تلاشم رو میکنم که حتما بیام و خاطراتتون رو بنویسم حافظ عزیز هیچ وقت فکر نمیکردم وقتی بیای اینقدر مهرت به دلم بیفته و اینقدر دوست داشته باشم.خیلی عاشقت شدم مامانی دوستون دارم.طاها که همه زندگیمه و تو که با اومدنت زندگیمون رو قشنگ تر کردی.چند روز قبل از تولد تو خیلی من و بابایی استرس داشتیم بیشترش هم به خاطر داداشت طاها بود آخه من خیلی سختم بود که طاها رو تنها بزارم و برم بیمارستان.ا...
14 آذر 1398

همه زندگی مامان

عمر مامان سلام.بدون مقدمه اومدم بگم که خیلی دوست دارم خیلی زیاد نمیدونی چقدر برام عزیزی.خیلی دوست داشتنی هستی شیرین زبون من. دیروز برات یه ماشین دیوونه خریدم خیلی خوشحال شدی اصلا از خوشحالی نمیدونستی چیکار کنی .دوست دارم مامان فدای خنده هات بشم
5 آبان 1398