عشق من طاها

سه سال و هشت ماهگی

سلام گل پسر نازم عمر مامانی امروز تونستم بعد از مدت ها سر فرصت بیام و یه مطلبی بنویسم اخه واقعا بعضی وقتا که فراموش میکنم ناراحت میشم . عشق مامان جون که الان خواب هستی و کم کم میخای بیدار بشی.مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارن خیلی زیاد دیگه کم کم باید خودمون رو واسه مهمون جدید آماده کنیم داداش کوچولو رو میگم به زودی میاد پیشمون و قراره رفیق تو بشه.الان که خیلی ذوقش رو میکنی و منتظر اومدنش هستی.مطمئنم پسرم با درک بالایی که داره دوستای خوبی میشن. نفس مامان دیروز رفتیم خرید و برای داداشی لباس خریدیم البته نه زیاد چون از لباسایی که برای تو خریده بوده خیلی مونده و من همونا رو گذاشتم برای داداشی.برای پسرم یه حوله تن پوش خوشگل خریدم.با ی...
24 مهر 1398

سه سال و هفت ماهگی

سلام پسر نازم.عمر مامانی پسر عزیزم که الان خونه نیستی و رفتی خونه آقا.دیگه کم کم به حرف مامان گوش نمیدی هر کاری کردم که نری به حرفم گوش ندادی. عشق مامان که منتظر اومدن داداشی هستی .بهت گفتم که داداشی برات یه ماشین دیوونه خریده که تو دستاشه منتظر بیاد بیرون و ماشین رو بهت بده و تو هم هر روز میگی ماشینم چه رنگیه.داداش کی میاد و ماشینمو کی میاره.خلاصه پسر قشنگم خیلی خیلی برام عزیزی.خیلی خیلی دوست دارم داداشی هم الان مرتب تکون میخوره و خیلی شیطون شده .ان شاالله به سلامتی بیاد پیشمون. منتظر اومدنت هستیم داداش کوچولو
26 شهريور 1398

عزیز دردونه مامانی

سلام سلام جیگر مامان.خوشگل من.عشق من پسرم خوابه نازه اخه شبا خیلی دیر میخابه طاهای عزیز تو پسر خیلی خوبی هستی اینو بدون مامان و بابا خیلی دوست دارن.چند ماه دیگه که قراره یه عضو جدید بهمون اضافه بشه شاید مامان نتونه بیشتر برای تو وقت بزاره و بیشتر وقتم رو صرف داداشی کنم.میخام اینو بدونی که مامان به فکرت هست و یه موقع فکر نکنی که نسبت به تو بی تفاوتم.این حرفارو برای زمانی مینویسم ان شاالله بزرگ شدی و خودت خوندی بدونی چقدر برام مهم و عزیز هستی. گل پسر نازم خیلی همه جا رو به هم میریزی یعنی مسابقه بزارن تو ریخت و پاش خونه نفر اول میشی.مامانی هم با این وضعیت باید همشو جمع کنه خیلی خسته میشم بعضی وقتا غر هم میزنم ولی ته قلبم چیزی نیست. ...
6 شهريور 1398

طاها پسری تاج سری

عسل عسل مامان سلام .قربون پسر سلام.نفس نفس مامان سلام ببخشید که مامان باز هم این دفعه بیشتر از قبل با تاخیر اومدم.عشق مامان .جیگر مامان.طلا طلای مامان اینارو خودت گفتی من نوشتم عشق دوست داشتنی من شیرینی زندگیم خیلی عزیزی .خیلی با درک و شعور هستی مامان و بابا خیلی خیلی دوست داریم پسرم رو این روزا میبرم کلاس موسیقی(بلز)وخیلی به موسیقی علاقه داری.البته بعد از تموم شدن چهار جلسه شاید دیگه نتونم ببرمت چون برام کمی سخته ان شاالله بعد از به دنیا اومدن داداشی. پسرم منتظر اومدن داداشی هست. طاها شیطون این روزها قلدر شدی او احساس غرور و بزرگی و مالکیت میکنی . یه ذره کم و زیاد بگیم هر چی توی دستت باشه توی سرو کله مون خورده ...
22 مرداد 1398

زندگی مامانش

سلام سلام با چند روز تاخیر ببخشید نفس مامان البته از دست خودم خیلی خیلی امشب ناراحتم چون امشب کلی به پسرم غر غر کردم و الان که تو خوابی مامان خیلی ناراحته. نمیدونم چرا امروز همش گیر داده بودی و همه چیو پرت میکردی اخه مامان جونم بعضی وقتا اصلا به حرفم گوش نمیدی و حرف حرف خودت باید باشه. البته خیلی خسته بودی مامان جونم .بازم ببخشید فردا جبران میکنم ان شاالله. دوست دارم شیرین زبون من .همه وجود مامان یه نفر جدید قراره بهمون اضافه بشه که کلی غافلگیر شدیم.تومیدونی نفس من همیشه حرفشو میزنی .طاهای من اینو بدون که زندگی من با وجود تو جریان گرفت.دوست دارم همه جونم
3 تير 1398

طلای مامانش

عشق مامان جون سلام صبح بخیر الان پسر گلم تو خوابی .مامان فدات بشه که زندگیمو اینقدر قشنگ کردی.بهترینم مامان جونم دیشب رفتیم زرقان پیش امیرعلی و بهزاد و تو کلی باهاشون بازی کردی توی پارک .برگشتن تو ماشین از خستگی زیاد خوابیدی فعلا هم خوابی. پسرم حرف که میزنی مامان برات و ان یکاد میخونه.اخه خیلی شیرین زبونی.درک و فهم و شعورت خیلی بالاست.ان شاالله که تو پله پله زندگیت موفق باشی ناز قشنگم دیشب خدا رو شکر کردم به خاطر وجود تو و به خاطر وجود یه وروجک دیگه که یواش یواش میخاد بهمون اضافه بشه. دوست دارم همه  جون مامان و بابا .فدای درک و شعورت
4 خرداد 1398

پسرم نفسمه

سلازم مامان خوشگلم.زندگی مامان که الان کنارم نشستی و میخای با مامانی تو وبلاگت بنویسی.بزارین پسرم یه کم بنویسه. ودتاعغ87ذر این بالایی ها رو طاها نوشته. نفس مامانی عشق مامانش خیلی خوشگل شدی دیشب رفتی ارایشگاه و مدل خامه ای زدی موهاتو.این روزا حوصله پسزم سر میره بهونه میگیره با اینکه تو اردیبهشت هستیم هوا سرده و نمیشه زیاد ببرمت بیرون.مامان هزار تا سوال میکنی نمیزازی بنویسم .شیطون خوشگل من مامان خیلی خیلی دوست داره اینو بدون طاها تو برام همه چیزی .خدای مهربونم به همه کمک کنه .ان شاالله همیشه صحیح و سالم باشی ما مان جونم. ببخشید که دیر اومدم به وبلاگت سر بزنم آخه یه مدت حالم خوب نبود........... دوست دارم مامان ج...
6 ارديبهشت 1398

سه سال و ....

گل پسر مامان سلام.عشق قشنگ زندگیم خیلی خیلی دوست دارم.بهترین هدیه خدای مهربونم مامان جونم دیروز آخر شب بود یه دفعه یادم افتاد که یک ماه از تولدت گذشته و دیگه خیلی خسته بودم نتونستم بیام بنویسم. طاهای قشنگم که خیلی خیلی همه چیز رو درک میکنی.امروز تو میخاستی بری خونه آقایی و من نزاشتم اخه بد موقع بود میخاستم بهت ناهار بدم کلی گریه کردی خودتو انداختی زمین ولی بازم من نزاشتم بری بعدش تا الان که آقا اومد خونمون و تو باهاش رفتی مامانی عذاب وجدان داشتم که چرا نزاشتم بری حالا کمی ارومتر شدم. این روزا کمی سرما خوردی و من همه تلاشم اینه که تو زودتر خوب بشی.مامان هنوز نمازش رو نخونده .فردا با پسرم میرم مرودشت که براش ماهی و سبزه بگیرم.دوست دار...
25 اسفند 1397

سه سالگی پسرم با کلی تاخیر اومدم

سلام نفس مامان.اول از همه بگم واسه چی اینقدر دیر اومدم.بعد. از تولدت مامانی شروع کرد به خون تکونی و اصلا وقت نکردم بیام خلاصه ببخشید. جیگر مامان تولد سه سالگیت خیلی خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت.عشق مامانی خیلی خیلی دوست دارم با اون لباس قشنگی که با بابایی ست کرده بودی خیلی خوشتیپ شده بودی پسر گلم. همه زندگیمی.یه تیکه از فیلمت هست که لباست کیکی میشه صد بار نگاه گردم وقتی میبینم فقط میخوام بخورمت. طلای مامان خیلی دوست دارم.سال جدید داره نزدیک میشه و فقط چند روز بیشتر نمونده.از خدای مهربون میخام به همه تو سال جدید اول از همه سلامتی و دل خوش بده و همه به حاجت هاشون برسن. هرکسی به هر چی که میخاد برسه .از ته دلم واسه کسایی که در انتظار ...
23 اسفند 1397