عشق من طاها

سه سال و ....

1397/12/25 20:09
نویسنده : مامانی
186 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر مامان سلام.عشق قشنگ زندگیم خیلی خیلی دوست دارم.بهترین هدیه خدای مهربونم

مامان جونم دیروز آخر شب بود یه دفعه یادم افتاد که یک ماه از تولدت گذشته و دیگه خیلی خسته بودم نتونستم بیام بنویسم.

طاهای قشنگم که خیلی خیلی همه چیز رو درک میکنی.امروز تو میخاستی بری خونه آقایی و من نزاشتم اخه بد موقع بود میخاستم بهت ناهار بدم کلی گریه کردی خودتو انداختی زمین ولی بازم من نزاشتم بری بعدش تا الان که آقا اومد خونمون و تو باهاش رفتی مامانی عذاب وجدان داشتم که چرا نزاشتم بری حالا کمی ارومتر شدم.

این روزا کمی سرما خوردی و من همه تلاشم اینه که تو زودتر خوب بشی.مامان هنوز نمازش رو نخونده .فردا با پسرم میرم مرودشت که براش ماهی و سبزه بگیرم.دوست دارم همه همه وجود مامان و بابا

 

پسندها (1)

نظرات (0)