عشق من طاها

سه سال و هشت ماهگی

1398/7/24 11:46
نویسنده : مامانی
161 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسر نازم عمر مامانی

امروز تونستم بعد از مدت ها سر فرصت بیام و یه مطلبی بنویسم اخه واقعا بعضی وقتا که فراموش میکنم ناراحت میشم .

عشق مامان جون که الان خواب هستی و کم کم میخای بیدار بشی.مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارن خیلی زیاد

دیگه کم کم باید خودمون رو واسه مهمون جدید آماده کنیم داداش کوچولو رو میگم به زودی میاد پیشمون و قراره رفیق تو بشه.الان که خیلی ذوقش رو میکنی و منتظر اومدنش هستی.مطمئنم پسرم با درک بالایی که داره دوستای خوبی میشن.

نفس مامان دیروز رفتیم خرید و برای داداشی لباس خریدیم البته نه زیاد چون از لباسایی که برای تو خریده بوده خیلی مونده و من همونا رو گذاشتم برای داداشی.برای پسرم یه حوله تن پوش خوشگل خریدم.با یه صندلی که روش بشینه.جوراب هم برات خریدم.

پسر ناز مامان خیلی دوست دارم عزیز دلم .شیرین زبون من نفس من .خیلی شیرین زبونی و خیلی هم البته قلدر شدی این روزا و تمام چیزایی که میخای از ما دستوری هست که این فکر کنم به خاطر مقتضای سنی هست.خیلی من و تو با هم دعوا میکنیم ولی خوبیش اینه که زود آشتی میکنیم.اخه تو خیلی مهربونی .

عمر مامان باید برم ناهار درست کنم سری بعد که بخوام بیام مطلبی بنویسم ان شاالله داداشی هم اومده.به سلامتی بیاد و قدمش خیر باشه

دوست دارم عزیز دل مامان

 

پسندها (2)

نظرات (2)

ریحانه
24 مهر 98 15:02
ما شالله  به منم سر بزن دوست خوبم
🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
26 مهر 98 13:36
خدا حفظشون کنه سلامت باشین