عشق من طاها

نفس های مامان و بابا

1399/6/22 18:50
نویسنده : مامانی
142 بازدید
اشتراک گذاری

زندگی رو خیلی دوست دارم زندگی کردن با شما رو خیلی دوست دارم.طاها و حافظ دو تا عزیز دل.خدای مهربونم ازت ممنونم بخاطر همه چیز

به خاطر همه لطفی که بهم داشتی و داری.دوست دارم خدا جونم

و اما طاهای مهربون و عزیزم .طاها واقعا بعضی وقتا به خاطر حرفای شیرینی که میزنی نه اینکه بخوام ببوسمت فقط دوست دارم کتکت بزنم دنبالت کنم و تو فرار کنی .عشق،زندگی،نفس،همه من تویی .دلسوز مامان و اینم بگم شبا تو بغل خودم خوابت میره و هر شب میگی مامان اون تاپ آبی رو بیار و اونو میگیری تو دستات تا خوابت ببره.

حافظ قشنگم با تو زندگیم قشنگ تر هم شد.اولش چقدر برام سخت بود ولی حالا میفهمم که چقدر دوست دارم وقتی از دستم ناراحت میشی و میخای گریه کنی اون لحظه قشنگ ترین صحنه هست .نانازی من که نازت خیلی زیاده فقط و فقط به خودم و بابایی عادت کردی .جدیدا هم یاد گرفتی گوشی خونه میزاری روی گوشت و میگی ایو (الو) و منتظری فقط در باز بشه و بری بیرون .یه ساعت پیش بابا و طاها رفتن بیرون و منم از فرصت استفاده کردمو تو رو بردم حمام.اصلا قرار نبود بخوابی ولی حمام بهت چسبید و بعدش خوابت برد.به خاط همین من فرصت کردم بیام سراغ وبلاگتون.

امروز 22 شهریور 99 .دو روزه دیگه وارد 11 ماهگی میشی و طاهای قشنگم وارد 4 سال و 8 ماهگی

دوستون دارم .مامانی فدای شما

بابا مهدی تو رو هم دوست دارم

 

پسندها (2)

نظرات (0)