14 هفته و 5 روز
کوچولوی مامانی سلام
مامانی اصلا حالش خوب نیست که بتونه هر روز به وبلاگت سر بزنه و حرفای دلشو برات بنویسه قشنگ مامان نمیدونم از کدوم حالم برام بگم هر روز یه مشکل جدید پیدا میکنم .یه پا درد خیلی شدید امون منو شبا بردیده اصلا نمیتونم بخوابم بیشتر شبا بیدار بیدارم اخه پاهام خیلی درد میکنه .مشکل دیگم یبوست هست که خیلی اذیتم میکنه و یه مشکل که دیکه برام اعصاب نزاشته خلط پشت گلو هست خدا میدونه که چقد سختی میکشم ولی همش به خودم میگم این روزا میگذره.همش دوست دارم این روزا بگذره و تو زودتر بیای تو بغلم.نفس مامان برام دعا کن
راستی هفته پیش من، تو کوچولوی شیطون رو تو مانیتور دیدم وای عزیز دلم خیلی ذوق کردم خیلی خوشحال شدم دست و پا میزدی ....پاهاتو تکون نمیدادی به خاطر همین دکتر چند تا ضربه به شکمم زد تا تو پاتو تکون بدی انگار که بدت اومده باشه چند بار پشت سر هم پاتئ تکون دادی اومدم برای بابائی تعریف کردم کلی ذوق کرد